برون کشید ز پیچاک هست و بود مرا چه عقده ها که مقام رضا گشود مرا تپید عشق و درین کشت نا بسامانی هزار دانه فرو کرد تا درود مرا ندانم اینکه نگاهش چه دید در خاکم نفس نفس به عیار زمانه سود مرا جهانی از خس و خاشاک در میان انداخت شرارهٔ دلکی داد و آزمود مرا پیاله گیرز دستم که رفت کار از دست کرشمه بازی ساقی ز من ربود مرا اقبال لاهوری : زبور عجم : برون کشید ز پیچاک هست و بود مرا گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/40016