هوای خانه و منزل ندارم سر راهم غریب هر دیارم سحر می گفت خاکستر صبا را «فسرد از باد این صحرا شرارم گذر نرمک ، پریشانم مگردان ز سوز کاروانی یادگارم» ز چشمم اشک چون شبنم فرو ریخت که من هم خاکم و در رهگذارم بگوش من رسید از دل سرودی که جوی روزگار از چشمه سارم ازل تاب و تب پیشنیهٔ من ابد از ذوق و شوق انتظارم میندیش از کف خاکی میندیش بجان تو که من پایان ندارم اقبال لاهوری : زبور عجم : هوای خانه و منزل ندارم گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/40036