ز سلطان کنم آرزوی نگاهی مسلمانم از گل نسازم الهی دل بی نیازی که در سینه دارم گدارا دهد شیوهٔ پادشاهی ز گردون فتد آنچه بر لالهٔ من فرو ریزم او را به برگ گیاهی چو پروین فرو ناید اندیشهٔ من به دریوزهٔ پرتو مهر و ماهی اگر آفتابی سوی من خرامد به شوخی بگردانم او را ز راهی به آن آب و تابی که فطرت ببخشد درخشم چو برقی به ابر سیاهی ره و رسم فرمانروایان شناسم خران بر سر بام و یوسف بچاهی اقبال لاهوری : زبور عجم : ز سلطان کنم آرزوی نگاهی گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/40073