هوس هنوز تماشا گر جهانداری است دگر چه فتنه پس پرده های زنگاری است زمان زمان شکند آنچه می تراشد عقل بیا که عشق مسلمان و عقل زناری است امیر قافله ئی سخت کوش و پیهم کوش که در قبیلهٔ ما حیدری ز کراری است تو چشم بستی و گفتی که این جهان خوٍابست گشای چشم که این خواب خواب بیداری است بخلوت انجمنی آفرین که فطرت عشق یکی شناس و تماشا پسند بسیاری است تپید یک دم و کردند زیب فتراکش خوشا نصیب غزالی که زخم او کاری است بباغ و راغ گهر های نغمه می پاشم گران متاع و چه ارزان ز کند بازاری است اقبال لاهوری : زبور عجم : هوس هنوز تماشا گر جهانداری است گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/40075