گذر از آنکه ندیدست و جز خبر ندهد سخن دراز کند لذت نظر ندهد شنیده ام سخن شاعر و فقیه و حکیم اگرچه نخل بلند است برگ و بر ندهد تجلئی که برو پیر دیر می نازد هزار شب دهد و تاب یک سحر ندهد هم از خدا گله دارم که بر زبان نرسد متاع دل برد و یوسفی به بر ندهد نه در حرم نه به بتخانه یابم آن ساقی که شعله شعله ببخشد شرر شرر ندهد اقبال لاهوری : زبور عجم : گذر از آنکه ندیدست و جز خبر ندهد گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/40119