سر گذشت آدم اندر شرق و غرب بهر خاکی فتنه های حرب و ضرب یک عروس و شوهر او ما همه آن فسونگر بی همه هم با همه عشوه های او همه مکر و فن است نی از آن تو نه از آن من است در نسازد با تو این سنگ و حجر این ز اسباب حضر تو در سفر اختلاط خفته و بیدار چیست ثابتی را کار با سیار چیست حق زمین را جز متاع ما نگفت این متاع بی بها مفت است مفت ده خدایا نکته ئی از من پذیر رزق و گور از وی بگیر او را مگیر صحبتش تا کی تو بود و او نبود تو وجود و او نمود بی وجود تو عقابی طایف افلاک شو بال و پر بگشا و پاک از خاک شو باطن «الارض ﷲ» ظاهر است هر که این ظاهر نبیند کافر است من نگویم در گذر از کاخ و کوی دولت تست این جهان رنگ و بوی دانه دانه گوهر از خاکش بگیر صید چون شاهین ز افلاکش بگیر تیشهٔ خود را به کهسارش بزن نوری از خود گیر و بر نارش بزن از طریق آزری بیگانه باش بر مراد خود جهان نو تراش دل به رنگ و بوی و کاخ و کو مده دل حریم اوست جز با او مده مردن بی برگ و بی گور و کفن گم شدن در نقره و فرزند و زن هر که حرف لااله از بر کند عالمی را گم بخویش اندر کند فقر جوع و رقص و عریانی کجاست؟ فقر سلطانی است رهبانی کجاست؟ اقبال لاهوری : جاویدنامه : ارض ملک خداست گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/40168