باز در اسرار روم، جانب آن یار روم نعرهٔ بلبل شنوم، در گل و گلزار روم تا کی از این شرم و حیا؟ شرم بسوزان و بیا همره دل گردم خوش، جانب دلدار روم صبر نمانده‌ست که من گوش سوی نسیه برم عقل نمانده‌ست که من راه بهنجار روم چنگ زن ای زهرهٔ من، تا که برین تنتن تن گوش برین بانگ نهم، دیده به دیدار روم خستهٔ دام است دلم، بر در و بام است دلم شاهد دل را بکشم، سوی خریدار روم گفت مرا در چه فنی؟ کار چرا می‌نکنی؟ راه دکانم بنما، تا که پس کار روم تا که زخود بد خبرش، رفت دلم بر اثرش کو اثری از دل من، تا که بر آثار روم تا زحریفان حسد، چشم بدی درنرسد کف به کف یار دهم، در کنف غار روم درس رئیسان خوشی، بی‌هشی است و خمشی درس چو خام است مرا، بر سر تکرار روم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۳۹۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4020