جمع تو دیدم، پس ازین هیچ پریشان نشوم
راه تو دیدم، پس ازین همره ایشان نشوم
ای که تو شاه چمنی، سیر کن صد چو منی
چشم و دلم سیر کنی، سخرهٔ این خوان نشوم
کعبه چو آمد سوی من، جانب کعبه نروم
ماه من آمد به زمین، قاصد کیوان نشوم
فربه و پر باد توام، مست و خوش و شاد توام
بنده و آزاد توام، بندهٔ شیطان نشوم
شاه زمینی و زمان، همچو خرد فاش و نهان
پیش تو ای جان و جهان، جمله چرا جان نشوم؟
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۳۹۸
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/4022