تا به کی ای شکر چو تن‌ بی‌دل و جان فغان کنم؟ چند ز برگ ریز غم زرد شوم؟ خزان کنم؟ از غم و اندهان من، سوخت درون جان من جمله فروغ آتشین، تا به کی‌اش نهان کنم؟ چند ز دوست دشمنی؟ جان شکنی و تن زنی؟ چند من شکسته دل، نوحهٔ تن به جان کنم؟ مومن عشقم ای صنم نعرهٔ عشق می‌زنم همچو اسیرکان ز غم تا به کی الامان کنم؟ چون که خیال تو سحر، سوی من آید ای قمر چون گذرد ز موج خون؟ خاصه که خون فشان کنم سنگ شد آب از غمم، آه، نه سنگ و آهنم کآتش روید از تنم، چون که حدیث آن کنم ای تبریز شمس دین، با تو قرین و چون قرین دور قمر اگر هلد، با تو یکی قران کنم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۰۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4032