بیا بشنو که من پیش و پس اسپت چرا گردم ازیرا نعل اسبت را، به هنگام چرا گردم امانی از ندم دادی، نه لافیدی، نه دم دادی زهی عیسی دم فردم، زهی با کرو بافر، دم چو دخلم از لبی دادی، که پاک آمد ز‌ بی‌دادی که داند وسعت خرجم؟ کجا گشته‌‌ست هر خر، جم چو دیدم داد و جود تو، شدم محو وجود تو یکی رنگی برآوردم که گویی باغ را وردم تو داوود جوانمردی، امام قدرالسردی چو من محصون آن سردم، برون از گرم و از سردم چو عکس جیش حسن تو، طراد آورد بر نقشم برون جستم ز فکرت من، نه درعکسم، نه در طردم خمش کن کندرین وادی، شرابی بود جاویدی رواق و درد او خوردم، که هر دو بود درخوردم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4045