همه بازان عجب ماندند در آهنگ پروازم کبوتر همچو من دیدی؟ که من در جستن بازم به هر هنگام هر مرغی، به هر پری‌ همی‌پرد مگر من سنگ پولادم که در پرواز آغازم دهان مگشای‌ بی‌هنگام و می‌ترس از زبان من زبانت گر بود زرین، زبان درکش که من گازم به دنبل دنبه می‌گوید مرا نیشی­ست در باطن تو را بشکافم، ای دنبل گر از آغاز بنوازم بمالم بر تو من خود را به نرمی، تا شوی ایمن به ناگاهانت بشکافم، که تا دانی چه فن سازم دهان مگشای این ساعت، ازیرا دنبل خامی چو وقت آید شوی پخته، به کار تو بپردازم کدامین شوخ برد از ما، که دیده شوخ کردستی چه خوانی دیده پیهی را، که پس فرداش بگدازم؟ کمان نطق من بستان، که تیر قهر می‌پرد که از مستی مبادا تیر سوی خویش اندازم یکی سوزی­ست سازنده، عتاب شمس تبریزی رهم از عالم ناری، چو با این سوز درسازم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۲۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4052