کرده‌ام سرمشق حیرت سرو موزون تو را ناله می‌خوانم بلندیهای مضمون تو را شام پرورد غمم با صبح اقبالم چه‌کار تیره‌بختی سایهٔ بید است مجنون تو را خاکهای این چمن می‌بایدم بر سر زدن بس که گل پوشید نقش پای گلگون تو را ساز محشر گشت آفاق از نگاه حیرتم در نی مژگان چه فریاد است مفتون تو را شور استغنا برون از پرده‌های عجز نیست رشتهٔ ما سخت پیچیده‌ست قانون تو را فهم یکتایی‌ست فرق اعتبارات دویی عمرها شد خوانده‌ام بر خویش افسون تو را هرچه می‌بینم سراغی از خیالت می‌دهد هر دو عالم یک ‌سر زانوست محزون تو را ای دل ‌دیوانه صبری ‌کز سویدا چاره نیست دیدهٔ آهو فرو برده‌ست هامون تو را بیدل آزادی گر استقبال آغوشت کند آنقدر واشو که نتوان بست مضمون تو را بیدل دهلوی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/40781