بیاکه جام مروت دهیم حوصله را به سایهٔ کف پا پروریم آبله را به وادیی که تعلق دلیل کوشش‌هاست ز بار دل به زمین خفته‌گیر قافله را ز صاحب امل آزادگی چه مکان است درین بساط‌گرانخیزی است حامله را ز انقلاب حوادث بزرگی ایمن نیست به طبع‌کوه اثر افزونتر است زلزله را محبت از من و تو رنگ امیتازگداخت تری و آب سزاوار نیست فاصله را به‌کج ادایی حسن تغافلت نازم که یاد اوگلهٔ ناز می‌کندگله را چوصبح یک دونفس مغتنم شمربیدل مکن دلیل اقامت چو زاهدان چله را بیدل دهلوی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/40792