صورتگر نقاشم، هر لحظه بتی سازم وان گه همه بت‌ها ‌را، در پیش تو بگدازم صد نقش برانگیزم، با روح درآمیزم چون نقش تو را بینم، در آتشش اندازم تو ساقی خماری، یا دشمن هشیاری یا آن که کنی ویران، هر خانه که می‌سازم جان ریخته شد بر تو، آمیخته شد با تو چون بوی تو دارد جان، جان را هله بنوازم هر خون که ز من روید، با خاک تو می‌گوید‌ با مهر تو هم رنگم، با عشق تو هنبازم در خانهٔ آب و گل،‌‌ بی‌‌توست خراب این دل یا خانه درآ جانا یا خانه بپردازم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4086