چو شمع یک مژه واکن زپرده مست برون آ بگیرپنبه ز مینا قدح بدست برون‌آ نه مرده چند شوی خشت خاکدان تعلق دمی جنون‌کن وزین دخمه‌های پست برون آ جهان رنگ چه دارد به جز غبار فسردن نیاز سنگ کن این شیشه از شکست برون آ ثمرکجاست درین باغ‌گو چو سرو و چنارت ز آستین طلب صدهزار دست برون آ منزه است خرابات بی‌نیاز حقیقت تو خواه سبحه‌شمر خواهی می‌پرست برون آ قدت خمیده ز پیری دگر خطاست اقامت ز خانه‌ای‌که بنایش‌کند نشست برون آ غبار آن‌همه محمل به‌دوش سعی ندارد به پای هرکه ازین دامگاه جست برون آ امید و یاس وجود و عدم غبار خیال است ازآنچه‌نیست مخور غم از آنچه هست‌برون آ مباش محوکمان‌خانهٔ فریب چو بیدل خدنگ نازشکاری زقید شست برون آ بیدل دهلوی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/40896