شب گریه‌ام به‌آن همه سامان ‌شکست ‌و ریخت کزهرسرشک شیشه‌‌ی‌توفان شکست و ریخت در راه انتظار توام اشک بود و بس گرد مصیبتی که ز دامان شکست و ریخت توفان دهر شورش آهم فرو نشاند این گر‌دباد گرد بیابان شکست و ریخت از چشمت آنچه بر قدح می‌فتاده است کس راکم اوفتاد بدینسا‌ن شکست و ریخت اشکم ز دیده ‌ریخت به حال شکست دل مشکل‌غمی ‌که ‌عشق ‌تو آسان‌ شکست و ریخت آخرچکید موج تبسم ز گوهرت شور نمک نگر که نمکدان شکست و ریخت عمری عنان ‌گریه ‌کشیدم ولی چه سود آخر به دامنم جگرستان شکست و‌ ریخت باید به نقش پای تو سیر بهارکرد کاین‌برگ ازآن نهال خر‌امان شکست و ریخت گرداب خون ز هر دو جهان موج می‌زند در چشم انتظارکه مژگان شکست و ریخت در عالم خیال تو این غنچه‌وار دل آیینه خانهٔ به‌گرببان شکست وس‌بخت ازخ‌بش هرچه بود شکستیم وب‌بختم غیر از دل شکسته‌ که نتوان شکست و ریخت بیدل ز فیض عشق به مژگان‌گذشته‌ایم در بیشه‌ای‌که ناخن شیران شکست و ریخت بیدل دهلوی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۹۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/41029