خلقان همه نیک‌اند جز این تن که گزیدیم که از سفهش بس سر انگشت گزیدیم گر هیچ گریزی، بگریز از هوس خویش زیرا همه رنج از هوس بیهده دیدیم والله که مفری به جز از فر رخش نیست کندر خضر و گلشن او می‌نگریدیم هر روز که برخیزی، رو پاک بشویی آن سوی دو، ای دل که گه درد دویدیم آن سوی که در ساعت دشوار دل خلق آید که‌ خدایا همه محتاج و مریدیم هر دانه که چیدیم، همه دام بلا بود سوی تو پراشکسته و تن خسته پریدیم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۹۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4115