ای غرهٔ اقبال سرانجام تو شوم است مرگت به ته بال هما سایهٔ بوم است چون پیر شدی از امل پوچ حیاکن یکسر خط تقویم‌کهن ننگ رقوم است این جمله دلایل‌که ز تحقیق توگل‌کرد در خانهٔ خورشید چراغان نجوم است ای دعوی علم و عمل افسون حجابت گرد تب وتاب نفس است این چه علوم است طبع تو اگر ممتحن نیک و بد افتد غیر از دهن مار جهان جمله سموم است بی‌وضع ملایم نتوان بست ره ظلم دیوار و در خانهٔ زنبور ز موم است دل با دوجهان تشنگی حرص چه سازد بریک چه بی‌آب ز صد دلو هجوم است از عاریت هرچه بود، عارگزینید مسرور امانات جهول است و ظلوم است بیدل تو جنونی‌کن و زین‌ورطه به‌در زن عالم همه زندانی تقلید و رسوم است بیدل دهلوی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۳۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/41170