بیا، کز عشق تو دیوانه گشتم وگر شهری بدم، ویرانه گشتم ز عشق تو ز خان و مان بریدم به درد عشق تو، هم خانه گشتم چنان کاهل بدم، کان را نگویم چو دیدم روی تو، مردانه گشتم چو خویش جان خود، جان تو دیدم ز خویشان بهر تو بیگانه گشتم فسانه‌‌‌ی ‌عاشقان خواندم شب و روز کنون در عشق تو افسانه گشتم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۹۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4123