منم فتنه هزاران فتنه زادم به من بنگر که داد فتنه دادم ز من مگریز زیرا درفتادی بگو الحمد لله درفتادم عجب چیزی‌‌‌‌ست عشق و من عجب تر تو گویی عشق را خود من نهادم بیا گر من منم خونم بریزید که تا خود من نمردم من نزادم نگویم سر تو کان غمز باشد ولی ناگفته بندی برگشادم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۵۰۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4125