درويشی را ديدم سر بر آستان کعبه همی‌ماليد و می‌گفت يا غفور يا رحيم تو داني که از ظلوم و جهول چه آيد عذر تقصير خدمت آوردم كه ندارم به طاعت استظهار عاصيان از گناه توبه كنند عارفان از عبادت استغفار عابدان جزای طاعت خواهند و بازرگانان بهای بضاعت من بنده امید آورده ام نه طاعت و بدریوزه آمده ام نه به تجارت اِصْنَعْ بی ما اَنتَ اهْلُه . بر در کعبه سائلی دیدم که همی‌گفت و می‌گرستی خوش می‌نگویم که طاعتم بپذیر قلم عفو بر گناهم کش سعدی : گلستان : باب دوم در اخلاق درویشان : حکایت شمارهٔ ۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/41336