یکی از پادشاهان عابدی را پرسید که عیالان داشت اوقات عزیز چگونه می‌گذرد گفت همه شب در مناجات و سحر در دعای حاجات و همه روز در بند اخراجات. ملک را مضمون اشارت عابد معلوم گشت فرمود تا وجه کفاف وی معین دارند و بار عیال از دل او بر خیزد. ای گرفتار پای بند عیال دیگر آسودگی مبند خیال غم فرزند و نان و جامه و قوت بازت آرد ز سیر در ملکوت همه روز اتفاق می‌سازم که به شب با خدای پردازم شب چو عقد نماز می‌بندم چه خورد بامداد فرزندم سعدی : گلستان : باب دوم در اخلاق درویشان : حکایت شمارهٔ ۳۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/41366