این حکایت شنو که در بغداد رایت و پرده را خلاف افتاد من و تو هر دو خواجه تا شانیم بنده بارگاه سلطانیم تو نه رنج آزموده‌های نه حصار نه بیابان و باد و گرد و غبار تو بر بندگان مه رویی با غلامان یاسمن بویی گفت من سر بر آستان دارم نه چو تو سر بر آسمان دارم سعدی : گلستان : باب دوم در اخلاق درویشان : باب دوم در اخلاق درویشان : حکایت شمارهٔ ۳۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/41373