دو امیر زاده در مصر بودند یکی علم آموخت و دیگر مال اندوخت عاقبة الاَمر آن یکی علاّمه عصر گشت و این یکی عزیز مصر شد پس این توانگر به چشم حقارت در فقیه نظر کردی و گفتی من به سلطنت رسیدم و این همچنان در مسکنت بمانده است. گفت ای برادر شکر نعمت باری عزّ اسمه همچنان افزونتر است بر من که میراث پیغمبران یافتم یعنی علم و ترا میراث فرعون و هامان رسید یعنی ملک مصر. کجا خود شکر این نعمت گزارم که زور مردم آزاری ندارم سعدی : گلستان : باب سوم در فضیلت قناعت : حکایت شمارهٔ ۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/41382