بیا کامروز بیرون از جهانم
بیا کامروز من از خود نهانم
گرفتم دشنهیی وز خود بریدم
نه آن خود نه آن دیگرانم
غلط کردم نبریدم من از خود
که این تدبیر بیمن کرد جانم
ندانم کاتش دل بر چه سان است
که دیگر شکل میسوزد زبانم
به صد صورت بدیدم خویشتن را
به هر صورت همیگفتم من آنم
همی گفتم مرا صد صورت آمد؟
و یا صورت نیم من بینشانم؟
که صورتهای دل چون میهمانند
که میآیند و من چون خانه بانم
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۵۱۹
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/4143