چنان مستم چنان مستم من این دم که حوا را بنشناسم ز آدم ز شور من بشوریده‌‌‌‌ست دریا ز سرمستی من مست است عالم زهی سر ده که سر ببریده جلاد که تا دنیا نبیند هیچ ماتم حلال اندر حلال اندر حلال است می خنب خدا نبود محرم ازین باده‌ی جوان گر خورده بودی نبودی پشت پیر چرخ را خم زمین ار خورده بودی فارغستی از آن که ابر تر بارد برونم دل‌‌ بی‌عقل شرح این بگفتی اگر بودی به عالم نیم محرم ز آب و گل برون بردی شما را اگر بودی شما را پای محکم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۵۴۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4166