ای برده نماز من ز هنگام
هین وقت نماز شد بیارام
ای خورده تو خون صد قلندر
ای بر تو حلال خون بیاشام
عشق تو وان گهی سلامت؟
ای دشمن ننگ و دشمن نام
مستی تو وان گهی سر و پا؟
دیوانه وان گهی سرانجام؟
یک حرف بپرسمت بگویی
دلسوخته دیدهیی چنین خام؟
پیداست که یار من ملول است
خاموش شدم به کام و ناکام
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۵۵۶
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/4180