به زخم هستی اگر شرم بخیه پردازی‌ست عرق‌کن ای شررکاغذ آنچه غمازی‌ست به‌فرصت نفسی چندصحبت است اینجا تأملی‌که درین بزم باکه دمسازی‌ست نه دی‌گذشت و نه فردا به پیش می‌آید تجدد من و ما تا قیامت آغازی‌ست به غیر ساختگی نیست نقش عالم رنگ شکست نیز در این‌کارخانه پردازی‌ست چوشمع غیرت تسلیم هم جنون دارد تلاش ما همه تا نقش پا سراندازی‌ست ز وضع چرخ اقامت نمی‌توان فهمید دماغ بیضهٔ عنقا همیشه پروازی‌ست به حکم عجز سراز سجده برشکن بیدل که‌گرد اگر دمد از خاک‌گردن‌افرازی‌ست بیدل دهلوی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/41811