صفای حال ما مغشوش رنگیست عدم ‌را نام هستی سخت ننگیست ز قید سخت جانیها مپرسید شرار ما قفس فرسوده سنگیست به هر جا بال عجز ما گشودند پر پرواز نقش پای لنگی ‌ست نواهایی که دارد ساز زنجیر ز شست شهرت‌مجنون خدنگیست جهان گرد سویدای که دارد ز داغ لاله این صحرا پلنگیست سراپا بالم و از عجز طاقت چوگل پروازم از رنگی به رنگیست چو شمع از فکر هستی می‌گدازم بغل واکردن جیبم نهنگیست شکستن شاقی بزم است هشدار می و‌ مینا و جام اینجا نرنگیست جهان ‌، جنس بد و نیکی ندارد تویی سرمایه ‌هر جا صلح‌ و جنگیست به یکتایی طرف‌گردیدنت چند خیال‌اندیشی آیینه زنگیست نواپروردهٔ عجزیم بیدل درین دریا خم هر موج چنگیست بیدل دهلوی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۳۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/41822