ناآمده سیل تر شدستیم نارفته به دام پای بستیم شطرنج ندیده‌‌‌‌ایم و ماتیم یک جرعه نخورده‌‌‌‌ایم و مستیم همچون شکن دو زلف خوبان نادیده مصاف ما شکستیم ما سایه آن بتیم گویی کز اصل وجود بت پرستیم سایه بنماید و نباشد ما نیز چو سایه نیست هستیم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۵۶۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4193