زین من و ما زندگی سیر فنایی کرد و رفت بر مزار ما دو روزی های‌هایی کرد و رفت عجز طاقت ‌بی‌گذشتن نیست زین بحر سراب سایه‌بر خاک از جبین مالی شنایی‌کرد و رفت در خروش بیدماغان جنون تکرار نیست دل سپندی بود در محفل صدایی کرد و رفت دوستان از خود به سعی نیستی برخاستتد گرد ما هم خواهد ایجاد عصایی کرد و رفت عیب هستی نیست جندان چاره پوشیدنش چشم اگر بندی توان بند قبایی ‌کرد و رفت کس گرفتار تعلقهای وهم و ظن مباد مرگ مژگان بند تعلیم حیایی ‌کرد و رفت شخص هستی جز جنون شوخ‌چشمیها نداشت هر چه رفت از چشم ما بر دل بلایی کرد و رفت بادپیمایی چو شمع اینجا اقامت می‌کند بر هوا سرها سراغ زبر پایی‌کرد و رفت عمر ازکم‌مایگیهای نفس‌، با کس نساخت میزبان‌شد منفعل مهمان دعایی‌کرد و رفت خجلت ناپایداری مزد سعی زندگی‌ست گر همه آمد صواب اینجا خطایی ‌کرد و رفت در حریم‌عشق غیر از سجده‌کس‌ را بار نیست باید اکنون یک نماز بی‌قضایی‌کرد و رفت خلق را ذوق عدم زین انجمن ناکام برد فرصت ما نیز خواهد عزم جایی‌کرد و رفت تا قیامت ساغر خمیازه می‌باید کشید ساقی این بزم بی‌صهبا حیایی‌کرد و رفت داغ نیرنگم که امشب کاغذ آتش زده بر حریفان خندهٔ دندان‌نمایی کرد و رفت بیدل از غفلت به ‌تعمیر شکست ‌دل مکوش در ازل دیوانه‌ای طرح بنایی کرد و رفت بیدل دهلوی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۶۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/41955