نسزد به وضع فسردگی ز بهار دل مژه بستنت که ‌گداخت جوهر رنگ و بو به فشار غنچه نشستنت مکش ای حباب بقا هوس، الم ستمگری نفس چقدر گره به دل افکند خم و پیچ رشته گسستنت به تکلف قدح هوس سر وبرگ حوصله باختی نرسیده نشئهٔ همتی ز ترنگ ذوق شکستنت چه نمود فرصت بیش وکم‌که رمیدی از چمن عدم ننشست رنگ تاملی چوشراربرزخ جستنت تو نوای محفل غیرتی ز چه روفسردهٔ غفلتی نفسی‌ که زخمه به تار زد که نبود اشارهٔ رستنت همه دم ز قلزم‌ کبریا تب شوق می‌زند این صلا که فریب موج گهر مخور ز دو روزه آبله بستنت چه وفاست بیدل سخت‌جان‌ که دم جد‌‌ایی دوستان جگر ستمزده خون شود ز حیای سینه نخستنت بیدل دهلوی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۷۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/41967