در لاف حلقه ر‌با مزن به ترانه‌های بیان‌کج که مباد خنده‌نما شود لب دعویت ز زبان‌ کج ز غرور دعوی سروvی به فلک می‌رسدت سری سر تیغ اگر به درآ‌وری که خم است پیش فسان کج ز غبار جاده ی معصیت نشدیم محرم عافیت به ‌کجاست منزل غافلی ‌که فتد به راه ‌روان ‌کج دل و دست باخته طاقتم سر وپای‌گمشده همتم قلم‌شکسته‌ کجا برد رقم عرق به بنان‌کج ستم‌ است بر خط مسطر از خم و پیج لغزش خامه‌ات ره راست متهم‌ کجی نکنی ز سعی عنان‌ کج به صلاح طینت منقلب نشوی زیان زدهء هوس که چو جنسهای‌ دگر کسی نخرد کجی ز دکان‌ کج سر خوان نعمت عافیت نمکی است حرف ملایمش تو اگر از این مزه غافلی غم لقمه خور به دهان کج خلل طبیعت راستان نشود کشاکش آسمان ز خدنگ جوهر راستی نبرد تلاش کمان کج من بیدل از طرق ادب نگزیده‌ام ره دامنی که ز لغزش آبله‌زا شود قدم یقین به ‌گمان‌ کج بیدل دهلوی : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۸۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/41979