تا دلبر خویش را نبینیم جز در تک خون دل نشینیم ما به نشویم از نصیحت چون گمره عشق آن بهینیم اندر دل درد خانه داریم درمان نبود چو هم چنینیم در حلقه عاشقان قدسی سرحلقه چو گوهر نگینیم حاشا که ز عقل و روح لافیم آتش در ما اگر همینیم گر از عقبات روح جستی مستانه مرو که در کمینیم چون فتنه نشان آسمانیم چون است که فتنه زمینیم؟ چون ساده تر از روان پاکیم پرنقش چرا مثال چینیم؟ پژمرده شود هزار دولت ما تازه و تر چو یاسمینیم گر متهمیم پیش هستی اندر تتق فنا امینیم ما پشت بدین وجود داریم کندر شکم فنا جنینیم تبریز ببین چه تاج داریم زان سر که غلام شمس دینیم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۵۸۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4204