چون که در باغت به زیر سایهٔ طوبی‌ستم گرم در کار آمدم موقوف مطرب نیستم همچو سایه بر طوافم گرد نور آفتاب گه سجودش می­کنم گاهی به سر می­ایستم گه درازم گاه کوته همچو سایه پیش نور جمله فرعونم چو هستم چون نیم موسیستم من میان اصبعین حکم حقم چون قلم در کف موسی عصا گاهی و گه افعیستم عشق را اندیشه نبود زان که اندیشه عصاست عقل را باشد عصا یعنی که من اعمیستم روح موقوف اشارت می­بنالد هر دمی بر سر ره منتظر موقوف یک آریستم چون از این­جا نیستم این­جا غریبم من غریب چون درین­جا بی­قرارم آخر از جاییستم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۶۰۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4227