در این خرابه نه دشمن نه دوست می‌باشد به هرچه وارسی آنجاکه اوست می‌باشد به رنج شبهه مفرسا که حرف مکتب عشق در آن جریده‌ که بی‌پشت و رو‌ست می‌باشد غم جدایی اسباب می‌خورد همه کس همیشه نان تعلق دو پوست می‌باشد تلاش فطرت دون غیر خودنمایی نیست دماغ آبله آماس دوست می‌باشد ز بس‌که نسخهٔ تحقیق ما پریشان است نظر به‌کاشغر و دل به خوست می‌باشد غبار معبد تقوا به باده ده‌ کانجا کمال صدق و صفا تا وضوست می‌باشد تو لفظ‌، مغتنم انگار، فکر معنی چیست که مغزها همه محتاج پوست می‌باشد جبین ز سجده ندزدی ‌که سربلندی شرم به عالمی‌که زمین روبروست می‌باشد ز تازه‌رویی اخلاق نگذری بیدل بهار تا اثر رنگ و بوست می‌باشد بیدل دهلوی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۲۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/42308