زین ساز بم و زیر توقع چه خروشد از گاو فلک صبح مگر شیر بدوشد آربش‌کر و فر دونان همه پوچ‌ست زان پوست مجو مغز که از آبله جوشد تحقیق ز تمثال چه‌گل دسته نماید حیف است‌ کسی در طلب آینه ‌کوشد جز جبههٔ ما کز تری آرد عرقی چند کس آب ز سرچشمهٔ خورشید ننوشد درکیسهٔ ما مایه خیال است درم نیست دریا گهر راز به ماهی چه فروشد یک گوش تهی نیست ز افسون تغافل حرفی که توان گفت مگر پنبه نیوشد بیدل به حیا چاره افلاس توان‌کرد عریانی اگر جامه ندارد مژه پوشد بیدل دهلوی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۲۶۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/42362