سپند بزم تو تا بیقرار گردد و نالد تپیدن از دل من آشکار گردد و نالد هزارکعبه و لبیک محو شوق‌پرستی که‌گرد دل چونفس یکدوبارگردد و نالد چه نغمه‌ها که ندارد ز خود تهی شدن من به ذوق آنکه نفس نی سوار گردد و نالد ز ساز جرات عشاق‌گل نکرد نوایی مگر ضعیفی این قوم تارگردد و نالد من و تظلم الفت‌ کدام دوست چه دشمن ستم رسیده به هرکس دچار گردد و نالد چو طایری که دهد آشیان به غارت آتش نفس به‌گرد من خاکسارگردد و نالد به ‌گریه خو مکن ای دید‌‌ه کز چکیدن اشکی دل شکسته مباد آشکار گردد و نالد هزار قافله شور جرس به چنگ امید چه باشد اینهمه یک ناله‌وارگردد و نالد ز روزگار وفا چشم دارم آن‌همه فرصت که سخت‌جانی من کوهسارگردد ونالد در آتش افکن وترک ادب مخواه ز بیدل سپند نیست که بی‌اختیار گردد و نالد بیدل دهلوی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۲۷۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/42372