چراغ عشق به گلخن شود دلیل مرا شبی به گلخن خود می برد خلیل مرا ز باغ وصل ثمر خواهم آن قدر که دهند کجا نظر به کثیر است و یا قلیل مرا رو ای مگس به مگس ران مساز محتاجم که منفعل نکند بال جبرییل مرا علاج تشتگی ام خون دل کند ور نه ز روی لب گذرد بند سلسبیل مرا چه گونه باورم آید ز اهل حسن وفا نکرده حسن تو ملزم به صد دلیل مرا فغان ز جلوه ی جنت که با سخاوت عشق به بر فشاندن جان می کند بخیل مرا دلم ز جور خسیسان الم کشد ور نه نمی گزد ستم مردم اصیل مرا کجاست عرفی مجنون که تازیانه ی او ز کوی عقل بدارد هزار میل مرا عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۱۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/42824