نوش دارو نشأ ی علت نهد در جان ما در خمار معجز افتد عیسی از درمان ما آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن صد شب یلداست در هر گوشه ی زندان ما ما خجل اما سخن در صنعت مشاطه اشت گر نمود کفر دارد شاهد ایمان ما زخم ها برداشتیم و فتح ها کردیم، لیک هرگز از خون کسی رنگین نشد میدان ما چشم اگر باز است و گر پوشیده از هم نگسلد آمد و رفت نظر در دیده ی حیران ما نی ز عصمت پاک دامانیم کز ناموس و ننگ می کند آلودگی پرهیز از دامان ما معنی روشن برون می جوشدم عرفی ز دل در سیاهی می نگنجد چشمه ی حیوان ما عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۲۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/42836