از آن ز شربت صلحم هوای پرهیز است که آتش تب شوقم نه آن چنان تیز است چو زلف باز کنی ناله خیزد از دل ها که دام ما همه این طره ی دل آویز است ز طره مشک به دامان کوهکن پاشد اگر چه تکیه ی شیرین به دوش پرویز است سمند سعی چه بیهوده رانی ای فرهاد که هم عنانی گردون نصیب شبدیز است چگونه مانع نظاره ام شوی که مرا ز شوق روی تو سر تا قدم نگه خیز است ستزه باخت به میدان امتحان عرفی عنان کشیده چه داری، محل مهمیز است عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۵۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/42862