گر نوش وفا قحط شود، نیش کفاف است امروز که مرهم نبود ریش کفاف است گر سلطنت دنیی و دین جمع نکردیم پیشانی شاه و دل درویش کفاف است بی سلسله جنبان ستم چرخ بجستند پیرانه ستم گر نکند خویش کفاف است آن را که در گنج سعادت بگشایند تشویش ستم های کم و بیش کفاف است در منجله ی عشق سر انگشت فرو بر گر شهد میسر نشود نیش کفاف است عرفی به ره تجربه زین پس بنشینند محنت زده را واقعه ی پیش کفاف است عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/42870