دریا فراخ و کشتی ما بی معلم است این درد زان زیاده که پایان موسم است آنان که لاف مرتبه ی قرب می زنند پهلو تهی کنند ز امکان که ملزم است مردم اگر چه نقل ز فیض خرد کنند ما دشمنیم با خرد، اندیشه حاکم است هر نکته ای که هست به وجهی توان شناخت تاوان جهل بی خردان بر معلم است ما خود ز کبر تکیه به همت زدیم، لیک درویش را معامله با جود منعم است هر چند شرم دوست خلافش قبول کرد معلوم شد ز کوشش عرفی که مجرم است عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۷۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/42878