هر خنده دریچه ی گشاینده ی غم است هر انتعاش نایره ی قفل ماتم است دل زنده ساز قدر مسیح و مرا مسنج غافل مباش آن نفسی بود و این دم است حیف است حیف، بس مکن ای کاوش دلم هر ناله را خراشی و هر گریه را نم است باغی است گریه در جگر تشنه ام کزان صد لاله زار سوخته در زیر یک شبنم است هر کس که دید عرفی و این شور و های و هوی غافل ز زیر پرده نمایش ، که یک کم است عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۷۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/42879