می‌شناسد پردهٔ جان آن صنم چون نداند پرده را صاحب حرم؟ چون ز پرده قصد عقل ما کند تو فسون بر ما مخوان و برمدم کس ندارد طاقت ما آن نفس عاقل از ما می‌رمد، دیوانه هم آنچنان کردیم ما مجنون که دوش ماه می‌انداخت از غیرت علم پرده‌هایی می‌نوازد پرده در تارهایی می‌زند‌ بی‌زیر و بم عقل و جان آن جا کند رقص الجمل کو بدرد پردهٔ شادی و غم این نفس آن پرده را از سر گرفت ما به سر رقصان چو بر کاغذ قلم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۶۶۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4288