رسید مژده ای و قاصد مقیم خرگه ماست که بر گزیده ی توفیق، جان آگه ماست کسی که چاه ملامت به راه می کندی به ریسمان خود اکنون فتاده در چه ماست ز شیخ شهر شنو درس و علم ما آموز که هر چه رد مشایخ بود موجه ماست خروش و ولوله ی عالمان شهرآشوب گناه حوصله ی تنگ ظرف بی ته ماست ز طرف درگه دارا نتیجه ای مطلب که آستانه ی جانان دل مرفه ماست مقیم شهپر عنقاست محمل عشاق از این چه باک که صد کوه فتنه در ره ماست مباش عمزده عرفی که زلف قامت دوست جزای همت عالی و دست کوته ماست عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۸۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/42888