من بلبل آن گل که گلابش همه خون است مرغابی آن بحر که آبش همه خون است خونم به گلو ریز که بیمار محبت آشوب نشانست و به آبش همه خون است دیوانه ی عشقیم که این شاهد سرمست عشقش همه زخم است و حجابش هم خون است کوثر لب خشک و جگر تشنه فرستد در بادیه ی عشق که آبش همه خون است از صید به خون گشته مپرهیز که صیاد آرایش فتراک و رکابش همه خون است آتش چه و سرچشمه کدامست؟ مپرسید صحرای محبت که سرابش همه خون است عرفی غم دل باز نپرسی که دل ما مستی است که در جام جوابش همه خون است عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۹۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/42900