از شوق که این ناله گرانمایه متاعی است این شعله ی دل نام دگر سست سماعی است در معرکه ی عشق زبون شو که درین رزم هر کس که به صد رنگ شهیدی است شجاعی است زین باغ مجو بهره که هر میوه که چینند بی آبی ایام مکیده است و قناعی است سیماب بود قفل در گوش تو ورنه صد نغمه ی مستانه طلبکار سماعی است گوش شنوا جوی که در بزم تامل بر بستن لب موجب صد گونه صداعی است تا عشق به بازاد دلم شعله فروشد هر چیده دکان دوزخ و دال متاعی است عرفی یکی از جیب برآور سر مستی این محمل عمر است که بر دوش وداعی است عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۱۰۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/42913