زبان ز نکته فرو ماند و راز من باقی است بضاعت سخن آخر شد و سخن باقی است گمان مبر که تو چون بگذری جهان بگذشت هزار شمع بکشتند و انجمن باقی است کسی که محرم باد صبا ست می داند که با وجود خزان بوی یاسمن باقی است ز شکوه های جفایت دو کون پر شد، لیک هنوز رنگ ادب بر رخ سخن باقی است نماند قاعده ی مهر کوهکن به جهان ولی عداوت پرویز و کوهکن باقی است مگو که هیچ تعلق نماند عرفی را تعلقی که نبودش به خویشتن باقی است عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۱۰۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/42914