لطف گهر عتاب بشکست دل رایت اضطراب بشکست بد مست من آستین بر افشاند پیمانه ی آفتاب بشکست زلفت به جهان فکنده آشوب در دیده ی فتنه خواب بشکست پیمان وصال در دماغم صد شیشه ی پر گلاب بشکست این ناله که در جگر شکستیم سیخ است که در کباب بشکست صد گوهر راز وقت اظهار از غایت اضطراب بشکست گفتی که دلت شکسته ی کیست؟ در زیر لبم چو آب بشکست عرفی دل ما چو طره ی یار در پنجه ی پیچ و تاب بشکست عرفی شیرازی : غزلها : غزلها : غزل شمارهٔ ۱۱۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/42922